محال خنده دار...

ساخت وبلاگ

هرکی به من رسید گفت فراموشش کن...

خیلی ساده این جمله رو به کار بردن...

بعدشم گفتن ما به خاطر خودت میگیم که عذاب نکشی...

گفتن به حال خودت باش و بیخیال اون شو...

همه این حرفارو به من زدن اما...

هیچ کس معنی فراموشی رو نفهمید...

هیچ کس نفهمید فراموشی عذاب آور تره...

هیچ کس نگفت چجوری این کارو بکنم...

وقتی بخوام فراموشش کنم باید با همه خاطراتش بجنگم...

اما چجوری همچین چیزی ممکنه...

چجوری میتونم ازش دل ببرم؟!

دل بریدن از اون یه محال خنده داره...

من با خاطرات اون دنیامو ساختم...

با خاطراتش آرومم...

چیو خراب کنم؟!

خاطراتشو یا دنیای خودمو؟!

شاید خودش پیشم نباشه...

ولی همین که خاطراتش برام مونده برام بسه...

همین که میدونم اونم یه گوشه ای از این شهر هر از گاهی به یاد من می افته خوشحالم...

این رو هم میدونم بالاخره یه روزی مال هم میشیم...

دیر و زود داره سوخت و سوز هم داره...

سوخت و سوزش هم دلمه که هربار یادش می افتم دلم آتیش میگیره که چرا پیشم نیست...

اما عیبی نداره با همه اینا میسازم تا زمانی که مال هم شیم...

همیشه دوستت خواهم داشت حتی از دور...

هر بار این درو......
ما را در سایت هر بار این درو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yavashakiiinevesht بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 1:36